اشک از دو چشم احمد مختار می چکید
چون تیر را حسین ز سینه برون کشید
ناگه صدای هق هق زهرا بلند شد
وقتی که زینبش سوی گودال می دوید
زینب دو دست خویش روی تل به سر گرفت
یا رب نکن امید کسی را تو نا امید
خنجر فرود آمد و تکبیر شد بلند
زینب ز پا فتاد چو گفتند سر برید
لرزه فتاد بر تن حیدر میان عرش
معجر چو خصم از سر اهل حرم کشید
در زیر لب به گریه حسن گفت یا حسین
وقتی سر حسین روی نیزه آرمید
زهرا کنار گودی مقتل در آن غروب
صوت حزین دختر غم پرورش شنید
(مادر بیا به حال حسینت نظاره کن