شب است و غم و درد و الم و تابش مهتاب
در آن شهر پر از ظلم
به جز مردم یک خانه
همه خواب ، همه خواب
و جز هق هق آهسته یک مرد
و یا ناله آرام دو سه کودک بی تاب
اگر گوش کنی می شنوی زمزمه ریختن آب
اگرچه همه خوابند
ولی در دل آن خانه پر از ماتم و غوغاست
که این شب ، شب بی مادری زینب کبری است
شب اصلی ضربت زدن حضرت مولاست
شب غسل گل یاس علی ، حضرت زهراست
علی بود و یک زانوی لرزان
علی بود و غم تازه یتیمان
علی بود .
و آن اشک روان ، سینه محزون پر از درد
وآن گریه پنهان
علی بود
و یک یاس شهیده
همان شیر خدا ،حیدر کرار
و رنگی که ز رخسار پریده
همان فاتح خیبر
که قدش سخت خمیده
علی بود
همان همسر زهرا
که چندیست به جز فاطمه از مردم آن شهرسلامی نشنیده
علی بود و رخساره زهرا
که سه ماهست ندیده
علی بود و دلی خسته در آن بارش غمها
علی بود و اسما
کنار بدن خسته زهرا
در آن نیمه شب ساکت و خلوت
همان نیمه شب غصه و غربت
شب هجر ، شب اوج مصیبت
شب مرگ علی ، مرگ گل یاس
علی کرد نگاهی به اسما
که بریز آب روان بر روی گلبرک گل یاس
و با اشک نگاهی به تن فاطمه اش کرد و همی گفت
عزیز دل حیدر
مددی کن که دهم غسل تنت را
کمک کن که بشویم بدنت را
و با نام خدا غسل گل یاس شد آغاز
خدا داند از آن لحظه که شد چشم علی سوی گلش باز
علی بود و قلبی که به اندازه فاطمه غم داشت
علی بود و بازوی کبودی که ورم داشت
و دستان علی بر گل زخم بدن فاطمه اش خورد
علی زنده شد و مرد
نفس در دل او حبس شد و سوخت
علی چشم به چشمان گلش دوخت
و آن بغض که در آن سینه نهان داشت رها شد
دوباره قد او خم شد و تا شد
و روح از بدنش رفت و جدا شد
سرش را به روی شانه دیوار زد و زار زد و گفت :
نگفتی به علی فاطمه یک بار
از این زخم و از قصه دیوار
از این اذیت و آزار
از این سینه و از لطمه مسمار
خدایا
چه کند حیدر کرارا...؟
همه عالم هستی ، فغان گشت ز آه دل آن رهبر مظلوم
و از اشک یتیمی حسین و حسن و زینب و کلثوم
به جز زمزمه ریختن آب
از آن خانه صدایی به سما رفت
که تا عرش خدا رفت ....
صدای تپش یک دل خسته
که بندش شده پاره و از ریشه گسسته
صدای کمر کوه
که از غصه شکسته
فقط آه کشید آه
علی با مدد فاطمه استادروی پا
و چینن گفت به اسما
بریز آب به روی گل حیدر
ولی سعی کن آرام بریزی ، که یاسم شده پرپر
ولی سعی کن آرام بریزی ، که گلم خسته خسته ست
ولی سعی کن آرام بریزی ، که پهلوش شکسته ست
علی شست تنش را
و با گریه چنین گفت به زهرا:
شدی پرپرو این شهر نفهمید
که گل طاقت این اذیت و آزار ندارد
تو رفتی وعلی یار ندارد
و در این شهر طرفدار ندارد
گذشت از من و تو قصه ولی کاش به گلبرگ شقایق بنویسند:
که (( گل تاب فشار در و دیوار ندارد....))
سلام.وبلاگ شما با افتخار لینک شد.
ومن الله توفیق.اجرکم عندالله
به امید ظهورش...