هیات ریحانةالنبی(ص)-حرم امام رضاعلیه السلام

هیات ریحانةالنبی (ص)-حرم مطهر امام رضا علیه السلام.شبهای جمعه ساعت23:30 صحن غدیر -رواق غدیر

هیات ریحانةالنبی(ص)-حرم امام رضاعلیه السلام

هیات ریحانةالنبی (ص)-حرم مطهر امام رضا علیه السلام.شبهای جمعه ساعت23:30 صحن غدیر -رواق غدیر

السلام علیک یا فاطمه الزهرا

 

شب است و غم و درد و الم و تابش مهتاب

در آن شهر پر از ظلم

به جز مردم یک خانه

همه خواب ، همه خواب

و جز هق هق آهسته یک مرد

و یا ناله آرام دو سه کودک بی تاب

اگر گوش کنی می شنوی زمزمه ریختن آب



اگرچه همه خوابند

ولی در دل آن خانه پر از ماتم و غوغاست

که این شب ، شب بی مادری زینب کبری است

شب اصلی ضربت زدن حضرت مولاست

شب غسل گل یاس علی ، حضرت زهراست



علی بود و یک زانوی لرزان

علی بود و غم تازه یتیمان

علی بود .

و آن اشک روان ، سینه محزون پر از درد

وآن گریه پنهان

علی بود

و یک یاس شهیده

همان شیر خدا ،حیدر کرار

و رنگی که ز رخسار پریده

همان فاتح خیبر

که قدش سخت خمیده

علی بود

همان همسر زهرا

که چندیست به جز فاطمه از مردم آن شهرسلامی نشنیده

علی بود و رخساره زهرا

که سه ماهست ندیده



علی بود و دلی خسته در آن بارش غمها

علی بود و اسما

کنار بدن خسته زهرا

در آن نیمه شب ساکت و خلوت

همان نیمه شب غصه و غربت

شب هجر ، شب اوج مصیبت

شب مرگ علی ، مرگ گل یاس

علی کرد نگاهی به اسما

که بریز آب روان بر روی گلبرک گل یاس



و با اشک نگاهی به تن فاطمه اش کرد و همی گفت

عزیز دل حیدر

مددی کن که دهم غسل تنت را

کمک کن که بشویم بدنت را



و با نام خدا غسل گل یاس شد آغاز

خدا داند از آن لحظه که شد چشم علی سوی گلش باز



علی بود و قلبی که به اندازه فاطمه غم داشت

علی بود و بازوی کبودی که ورم داشت



و دستان علی بر گل زخم بدن فاطمه اش خورد

علی زنده شد و مرد

نفس در دل او حبس شد و سوخت

علی چشم به چشمان گلش دوخت

و آن بغض که در آن سینه نهان داشت رها شد

دوباره قد او خم شد و تا شد

و روح از بدنش رفت و جدا شد

سرش را به روی شانه دیوار زد و زار زد و گفت :

نگفتی به علی فاطمه یک بار

از این زخم و از قصه دیوار

از این اذیت و آزار

از این سینه و از لطمه مسمار

خدایا

چه کند حیدر کرارا...؟



همه عالم هستی ، فغان گشت ز آه دل آن رهبر مظلوم

و از اشک یتیمی حسین و حسن و زینب و کلثوم

به جز زمزمه ریختن آب

از آن خانه صدایی به سما رفت

که تا عرش خدا رفت ....

صدای تپش یک دل خسته

که بندش شده پاره و از ریشه گسسته

صدای کمر کوه

که از غصه شکسته



فقط آه کشید آه

علی با مدد فاطمه استادروی پا

و چینن گفت به اسما

بریز آب به روی گل حیدر

ولی سعی کن آرام بریزی ، که یاسم شده پرپر

ولی سعی کن آرام بریزی ، که گلم خسته خسته ست

ولی سعی کن آرام بریزی ، که پهلوش شکسته ست



علی شست تنش را

و با گریه چنین گفت به زهرا:

شدی پرپرو این شهر نفهمید

که گل طاقت این اذیت و آزار ندارد

تو رفتی وعلی یار ندارد

و در این شهر طرفدار ندارد

گذشت از من و تو قصه ولی کاش به گلبرگ شقایق بنویسند:

که (( گل تاب فشار در و دیوار ندارد....))

نظرات 1 + ارسال نظر
منتظران 10 اردیبهشت 1391 ساعت 19:57 http://www.mahdiyar313.blogfa.com

سلام.وبلاگ شما با افتخار لینک شد.

ومن الله توفیق.اجرکم عندالله

به امید ظهورش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد