شش گوشه
آن پرچمی که بر سر بام حریم توست              راه بهشت را به محبان نشان دهد
قالب وبلاگ

مولای ما نمونه دیگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم

این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی

آیینه ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی شهر علم بود

شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود

یا جبرئیل واژه بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است

هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

این شعر استعاره ندارد برای او

تقصیر من که نیست برابر نداشته است

حمیدرضا برقعی


موضوعات مرتبط: مناسبت، امام علی (ع)
[ جمعه دوم تیر ۱۴۰۲ ] [ 3:35 ] [ ن ح ] [ ]

بـر نیـزه روی پا ی خــودت ایستاده ای
مردی شدی برای خودت ایستاده ای

مـثـل بـزرگـهای قبـیـله چـه بــا غرور
بـر پـای ادعـای خـودت ایـسـتاده ای

شانه به شانه همه سـرهای قافله
هـمراه مـقـتـدای خودت ایستاده ای

تو پـای به پای اکبر و عباس بر سنان
تنـها بـه اتـکای خـودت ایـستاده ای

ذبـح عـظیـم بـت شـکـن پـیــر کـربلا
در ودای مـنای خـودت ایـستـاده ای

ای خضرتشنه کام دراین گوشه کویر
بر چـشمه بقـای خودت ایستاده ای

ما بـیـن نـاقـه هـای من وعـمه زینبت
در مروه و صفای خودت ایـستاده ای

رأست چگونه بر سر نی بند میشود؟
بی شک توبا دعای خودت ایستاده ای

در آسـمان ابـری سنـگ و کلوخ شهر
بـا سـعـی بالـهای خودت ایستاده ای

پیـش سپـاه ابـرهــهِ عـابـران شــام
مانند کعــبه جـای خـودت ایستاده ای

مـن را دعـا کن از سر نی کودک رباب
در محضـر خـدای خـودت ایستاده ای

وحید قاسمی


موضوعات مرتبط: حضرت علی اصغر(ع)، مصیبت نامه
[ پنجشنبه سیزدهم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 23:57 ] [ ن ح ] [ ]

دنیا تورا به لحظه تقدیر می کشید
انگار خط به ایه تطهیر می کشید

زیبا ترین و زشت ترین شکل را خدا
در صحنه ای عجیب به تصویر می کشید

با یک سه شعبه قلب شما پاره پاره شد
اقا شما چرا ز کمر تیر می کشید؟

انقدر تیر و نیزه به جسمت زدند که
با هر نفس تمام تنت تیر می کشید

با صبر و حوصله به تنت زخم می زنند
جوری که کشتن تو به تاخیر می کشید

 

قران کاملی تو و ای خاک بر سرم
کار تو ایه ایه به تفسیر می کشید

 

با قصد قرب جسم تورا مثله می کنند
گویی کسی به قتل تو تکبیر می کشید

وقتی که شرم بوسه به خنجر رسیده بود
قاتل برای ذبح تو شمشیر می کشید

 

طفلان بی پناه تورا با تمام بغض
دارد کسی پس از تو به زنجیر می کشید

 

سید محمد حسینی


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، امام حسین (ع)
[ چهارشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 23:22 ] [ ن ح ] [ ]

کوتاه کن کلام... بماند بقیّه‌اش
مرده است احترام... بماند بقیّه‌اش


از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام... بماند بقیّه‌اش


هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام... بماند بقیّه‌اش


شمشیرها تمام شد و نیزه‌ها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقیّه‌اش


گویا هنوز باور زینب نمی‌شود
بر سینۀ امام...؟ بماند بقیّه‎اش


پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیّه‌اش


راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیّه‌اش


سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام .... بماند بقیّه‌اش


بر خاک خفته‌ای و مرا می برد عدو
من می روم به شام... بماند بقیّه‌اش


دلواپسم برای سرت روی نیزه‌ها
از سنگ پشت بام... بماند بقیّه‌اش


دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام... بماند بقیّه‌اش


حالا قرار هست کجاها رود سرش؟
از کوفه تا به شام... بماند بقیه اش


قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش

شاعر: محمد رسولی


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، امام حسین (ع)
[ چهارشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 23:16 ] [ ن ح ] [ ]

بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد

تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی
هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد

همین که از طرف جمعیت دو تا چکمه
رسید اول گودال، مادرت افتاد

تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند
چنان که شرح تن تو به آخرت افتاد

ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست
در آن شلوغی اگر بارها سرت افتاد

خبر رسید که انگشتر تو را بردند
میان راه، النگوی دخترت افتاد

کنار خیمه رسیده است لشگر کوفه
و خواهر توبه یاد برادرت افتاد

علی اکبر لطیفیان


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، امام حسین (ع)
[ چهارشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 23:9 ] [ ن ح ] [ ]

تا كه او بيشتر نفس ميزد
بيشتر ميزدند زينب را


تيغشان مانده بود در گودال
با سپر ميزدند زينب را


يكنفر بود و يك بدن اما
صدنفر ميزدند زينب را


خوابشان بُرد بچه ها سَر ِ شب
تا سحر ميزدند زينب را


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، امام حسین (ع)، حضرت زینب (س)
[ چهارشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 23:7 ] [ ن ح ] [ ]

«اى مردم ! در مكارم اخلاق سبقت بگيريد و بدان مبادرت ورزيد. بشتابيد به سوى غنيمت ها. از معروف نشماريد آنچه را كه در تحصيل آن عجله و شتاب نكرده ايد. با شكيبايى و نظر صائب و بر آوردن حاجات براى خود مدح و ثناكسب كنيد و با برتر نشينى خود را مذموم نسازيد. هر وقت كسى به كسى نيكى كند و بعدا ببيند كه در برابر احسان او تشكر نمى كند ناراحت نباشد، خداوند جزاى نيكى او راعهده دار است و خداوند عطايش بزرگ و پاداشش معظم است .
بدانيد احتياجات مردم به شما از نعمت هاى خداوند بر شما است ؛ پس در اداى حقوق نعمت خسته و ملول نباشيد كه بر شما نقمت گردد.
بدانيد عمل به معروف سپاس آور است و پاداش به دنبال دارد اگرعمل نيك را به صورت يك مرد مشاهده مى كرديد هر آينه مى ديديد آن را خوبرو و زيبا كه تماشاگران را دلشاد مى كرد و اگر كردار بد را مشاهده مى كرديد مى ديديد آن را زشت وبدنما كه دل ها از آن در فرار است و چشم ها از آن در فرا است و چشم ها از ديدنش پوشيده مى شود.
اى مردم ! هر كس بخشش كند سرور و بزرگ است و هر كه بخل ورزد ذليل و خوار است . و دست بازترين مردم كسى است كه عطاء، به كسانى كند كه از آنها اميدنداشته و بخشاينده ترين مردم آن است كه با وجود قدرت بر انتقام ببخشايد وصله رحم كننده ترين مردم كسى است كه با قطع كننده صله رابطه برقرار كند. تنه درختان كه درجايگاه خود و ريشه ايستاده اند با شاخه هايى كه فروعات تنه است بالا مى روند هر كه به برادرش در خير رسانيدن پيش ‍ قدم شود، فرداى قيامت آن را باز يابد و هر كه در عمل نيكبه برادر خود خداوند را منظور كند، خداوند در روز نيازمندى به او پاداش مى دهد وبلاى دنيا و آخرت را از او بر مى گرداند و هر كه نيكى كند خداوند اندوه دنيا و آخرت را از او برطرف مى سازد و هر كه نيكى كند خداوند نيكوكاران را دوستدارد.
»

 

در کتاب کشف الغمه از انس بن مالک روایت می کند که گفت: یک روز نزد امام حسین علیه السلام بودم، ناگاه دیدم کنیزکی آمد و یک شاخه ریحان برای آن حضرت هدیه آورد.

امام حسین علیه السلام به آن کنیز فرمود: من تو را برای رضای خدا آزاد کردم. من به آن بزرگوار گفتم: این کنیز یک شاخه ی ریحان که هیچ ارزشی ندارد برای تو هدیه آورد و تو او را آزاد نمودی؟

فرمود: خدای حکیم ما را بدین خصلت مؤدب کرده و در قرآن می فرماید: «موقعی که مورد تحیت قرار گرفتید به نحو نیکوتری از آن تلافی نمائید.» تلافی نیکوتری که صلاح بود من انجام دهم آزاد کردن او بود، لذا من او را آزاد نمودم.

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب می نویسد: امام حسین علیه السلام نزد اسامه بن زیاد رفت، اسامه که مریض بود گفت: آه از غم و اندوه من! امام حسین علیه السلام فرمود: غم و اندوه تو چیست؟ گفت قرض من است که به 60،000 درهم رسیده.

امام فرمود: قرض تو را من ادا می کنم.

اسامه گفت: می ترسم، قبل از اداء قرض بمیرم.

امام حسین علیه السلام فرمود: قبل از اینکه تو بمیری من قرض تو را ادا می کنم و ادا کرد.

[ جمعه پانزدهم تیر ۱۳۹۷ ] [ 11:15 ] [ ن ح ] [ ]

 

ای گل چه زود دست خزان کرد پرپرت

رفتی و رفت خنده ز لب‌های خواهرت

هرکس که دید روی تو بر اوج نیزه‌ها

آهی کشید و گفت که بیچاره مادرت

تا بیش‌تر به گریه‌ی من خنده سر دهند

آورده‌اند محمل من را برابرت

از دوش نیزه‌دار تو فهمید کاروان

خون می‌چکد هنوز ز رگ‌های حنجرت

یک تیر بوسه‌ات زد و شد روز من سیاه

حالا چه کرد بین سفر نیزه با سرت

هرگز نمی‌رود ز خیال من این سه داغ

رنگ پدر... گلوی تو... لبخند آخرت

حسن لطفی

 

 


موضوعات مرتبط: حضرت علی اصغر(ع)، مصیبت نامه، امام حسین (ع)
[ پنجشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۶ ] [ 23:52 ] [ ن ح ] [ ]
شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:

عصر روز سه شنبه در خرابه در كنار حضرت زينب(س) نشسته بود. جمعي از كودكان شامي را ديد كه در رفت و آمد هستند.

پرسيد: عمه جان! اينان كجا مي روند؟ حضرت زينب(س)فرمود: عزيزم اين ها به خانه هايشان مي روند. پرسيد: عمه! مگر ما خانه نداريم؟ فرمودند: چرا عزيزم، خانه ما در مدينه است. تا نام مدينه را شنيد، خاطرات زيباي همراهي با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسيد: عمه! پدرم كجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل ديگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوي غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسي از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤيا پدر را ديد. سراسيمه از خواب بيدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جويي نمود، به گونه اي كه با صداي ناله و گريه او تمام اهل خرابه به شيون و ناله پرداختند.

خبر را به يزيد رساندند، دستور داد سر بريده پدرش را برايش ببرند. رأس مطهر سيد الشهدا را در ميان طَبَق جاي داده، وارد خرابه كردند و مقابل اين دختر قرار دادند. سرپوش طبق را كنار زد، سر مطهر سيد الشهدا را ديد، سر را برداشت و د رآغوش كشيد.

بر پيشاني و لبهاي پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه كسي صورت شما را به خونت رنگين كرد؟ پدر جان چه كسي رگهاي گردنت را بريده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذي أَيتَمَني علي صِغَرِ سِنِّيِ» چه كسي مرا در كودكي يتيم كرد؟ پدر جان يتيم به چه كسي پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان كاش خاك را بالش زير سرم قرار مي دادم، ولي محاسنت را خضاب شده به خونت نمي ديدم.

دختر خردسال حسين(ع) آن قدر شيرين زباني كرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خيال كردند به خواب رفته. وقتي به سراغ او آمدند، از دنيا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.

 

شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساكه141

[ شنبه یکم مهر ۱۳۹۶ ] [ 20:52 ] [ ن ح ] [ ]

گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز

تن من آب شد اما اثرم هست هنوز

جای سیلی زروی گونه من پاک نشد!

ردشلاق بروی کمرم هست هنوز

می توانم بخداباتو بیایم بابا

جان زهرا کمی ازبال وپرم هست هنوز

گفتم ای دختر شامی برو وطعنه نزن

سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز

منکه از حرمله وزجر نخواهم ترسید

دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز

گفت که می زنمت اسم پدرراببری

گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز

همه دم ناز کشیدو به دلم تسکین داد

جای شکر است که عمه به برم هست هنوز

بازمین خوردن من دیده خود می بندد

شره در چهره ساقی حرم هست هنوز

خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟

همه خاطره ها در نظرم هست هنوز

غصه معجر من رانخوری بابا جان

پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه
[ شنبه یکم مهر ۱۳۹۶ ] [ 19:54 ] [ ن ح ] [ ]

هنگام رفتن تو چه لشگر شلوغ شد

شاید برای غارت پیکر شلوغ شد

اینها برای قتل عمو نقشه داشتند

گودال تو چرا دوبرابر شلوغ شد

دیدم همینکه پیکرت افتاد روی خاک

بازار کار نیزه وخنجر شلوغ شد

هرکس برای کشتن تو ضربه ای زدُ

کم کم برای بردن یک سرشلوغ شد

رفتی وعمه ماندُ یتیمان بی پناه

خیلی برای غارت معجر شلوغ شد

چشم تمام لشگریان سمت خیمه بود

وقتی بریده شدسرت این ور شلوغ شد

بابا سوار ناقه عریان که می شدیم

دور رباب وعمه وخواهر شلوغ شد

اموال خیمه هات به چوب حراج خورد

بازار کوفه جمعه آخر شلوغ شد

گفتیم ازدری که کسی نیست رد شویم

یک مرتبه دهانه آن در شلوغ شد

دیدی همینکه حرف خرید کنیز شد

دور سکینه بود که دیگر شلوغ شد!

در آن خرابه ای که کسی فکر مانبود

تو آمدی ومجلس دختر شلوغ شد


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه
[ شنبه یکم مهر ۱۳۹۶ ] [ 19:52 ] [ ن ح ] [ ]

آب ميخواهد چه كار؟ آب آورش را پس دهيد

آي مردم ! زود عموي دخترش را پس دهيد

 

دست هايش را چرا در زير پا انداختيد؟

زودتر آن سايه بان خواهرش را پس دهيد

 

لشگر ِ بي آبرو ، اين آبرو ريزي بس است

مشك ، يعني آبروي مادرش را پس دهيد

 

گم شده اعضاي او از ضربه ي سختِ عمود

خاكهايِ علقمه چشم ترش را پس دهيد

 

دستمالي بود تا سر را به هم نزديك كرد

لااقل عمامه ي رويِ سرش را پس دهيد

 

آن شبي كه ميدود در بين صحرا دخترش

آبروداري كنيد و معجرش را پس دهيد

 

آه ميبيند نگاهِ مادري در خيمه ها...

كم پريشانش كنيد و اصغرش را پس دهيد


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، حضرت عباس (ع)
[ شنبه یکم مهر ۱۳۹۶ ] [ 19:50 ] [ ن ح ] [ ]

پر می کشد دلم به تمنای نیزه ات

دنیای دیگری شده دنیای نیزه ات

 

 

جانی بده دوباره... به من نه، به دخترت

تا جان نیامده به لبش پای نیزه ات

 

 

ترسانده است فاطمه يِ کوچک تو را

خون های جاری از قد و بالای نیزه ات

 

 

یک بوسه بود سهم من از آن گلوی خشک

باقیش گشته قسمت لب های نیزه ات

 

 

با دست خطِ نیزه و خونِ گلوی تو

افتاده است هر قدم امضای نیزه ات

 

 

لج کرده است تیزی سر نیزه با سرت

چیزی نمانده از تو و دعوای نیزه ات

 

 

چرخیده است دیده ناپاکشان به ما

این قوم پست بعد تماشای نیزه ات

[ چهارشنبه بیستم آبان ۱۳۹۴ ] [ 23:58 ] [ ن ح ] [ ]

گاهی ز روی نی سر تو میخورد زمین

گاهی سر برادر تو میخورد زمین

 

فریاد "یا حسین"ِ دلم میرود به عرش

تا صورت مطهر تو میخورد زمین

 

خوشحال می شوند که از خستگی راه

در شهر شام خواهر تو میخورد زمین

 

مَحرَم نمانده تا که بلندش کند ز خاک

وقتی ز ناقه دختر تو میخورد زمین

 

با دست خویش بر دهنش مشت میزند

پیش سه ساله تا سر تو میخورد زمین

 

با ناله ی رباب شود هر دلی کباب

هر بار راس اصغر تو میخورد زمین

 

اینجا دوباره دست علی بسته می شود

اینجا دوباره مادر تو میخورد زمین

(رضا رسول زاده)

[ چهارشنبه بیستم آبان ۱۳۹۴ ] [ 23:49 ] [ ن ح ] [ ]

ميان كوچه به زحمت به عمه اش ميگفت

چقدر بوي غذا بين ِ شام پيچيده

كمي مواظب من باش بين ِ نامَحرم

چه حرف ها كه در اين ازدحام پيچيده

***

براي شانه ي سرخش لباس سنگين است

عجيب زخم ِ تنش بين ِ روز ميسوزد

براي بردنِ يك گوشواره دعوا شد

عجيب لاله ي گوشش هنوز ميسوزد

***

چقدر مردم ِ اين شهر اهل ِخيراتند

گرفته است سرش را كه بيشتر نزنند

حواس ِ عمه شده جمع زير پا نرود

ميان كوچه نماند ز پشتِ سر نزنند

***

محله هاي يهودي ز خارها پُر بود

كه زخم ِ آبله در زير ِ پاي او ميسوخت

تمام ِ روز ز سر شعله را جدا ميكرد

تمام ِ شب نوكِ انگشت هاي او ميسوخت

***

كشيد دست خودش را به زخم ِ گوشش گفت

به دخترانِ سنان گوشواره مي آيد

ميانِ بازي خود كودكان هُلَم دادند

عمو كجاست؟ خدايا دوباره مي آيد؟...

***

ستاره هاي شبم را شمرده ام امّا

هزار و نهصد و پنجاه تا نشد عمّه

كسي كه پيش خود انگشتر ِ پدر را داشت

بدونِ مويِ سر از من جدا نشد عمه

***

ميانِ خواب شب از پشتِ ناقه اش افتاد

به گونه اش دو سه تا جاي سنگ افتاده

گمان كنم اثر موي سر كشيدن هاست

اگر به صورت او ردِّ چنگ افتاده

(حسن لطفي)


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه
[ چهارشنبه بیستم آبان ۱۳۹۴ ] [ 23:43 ] [ ن ح ] [ ]

ای تجلی صفات همه ی برترها


چقدر سخت بود رفتن پیغمبرها


قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای


چون که عشق پدران نیست کم از مادرها


پسرم! می روی اما پدری هم داری


نظری گاه بیندار به پشت سرها


سر راهت پسرم تا در آن خیمه برو


شاید آرام بگیرند کمی خواهرها


بهتر این است که بالای سر اسماعیل


همه باشند و نباشند فقط هاجرها


مادرت نیست اگر مادر سقا هم نیست


عمه ات هست به جای همه ی مادرها


حال که آب ندارند برای لب تو


بهتر این است که غارت شود انگشترها


زودتر از همه ی آماده شدی،یعنی که:


"آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها


آنچنان کهنه نگشته است سم مرکبها


آنچنان کند نگشته است لب خنجرها"


چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده


چه کنم با تو و با بردن این پیکرها


آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده


علی اکبر من شد علی اکبرها


گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم


بر زمین باز بماند طرف دیگرها


با عبای نبوی کار کمی راحت شد


ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها


***علی اکبر لطیفیان***


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، حضرت علی اکبر (ع)
[ چهارشنبه بیستم آبان ۱۳۹۴ ] [ 23:24 ] [ ن ح ] [ ]

این آبها که ریخت، فدای سرت که ریخت

اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت

 

گفته خدا دو بال برایت بیاورند

در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت

 

اثبات شد به من که تو سقای عالمی

بر خاک، قطره قطره ی چشم ترت که ریخت

 

طفلان از اینکه مشک به دست تو داده اند

شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت

 

گفتم خدا به خیر کند قامت تو را

این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت

 

وقت نزول این بدن نا مرتّبت

مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت

 

معلوم شد عمود شتابش زیاد بود

بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت

 

اما هنوز دست تو را بوسه می زنم

این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت

(علی اکبر لطیفیان)


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، حضرت عباس (ع)
[ چهارشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۴ ] [ 23:42 ] [ ن ح ] [ ]

بعد از اذان ظهر زمين پر غبار شد

چشمان خيس علقمه تاريك و تار شد

وقتي عمود بوسه به پيشاني تو زد

قلبم شكست ، چشم قشنگت خمار شد

دستت كه قطع شد همگي جنگجو شدند

فرياد ميزدند ، چه شيري شكار شد

تو روي خاك بودي و دور و بر حسين

تا چشم كار كرد پر از نيزه دار شد

آن كودكي كه جاش روي شانه ي تو بود

پايش به روي خاك پر از نيش خار شد

عباس ! خوب شد نديدي بدون تو

ناموس اهلبيت به صحرا چكار شد

آه اي ركاب حضرت زينب بدون تو

يك كاروان به ناقه ي عريان سوار شد

شمشير سيدالشهدا تا شكستنت

از داغ تو خميده قد ذوالفقار شد

دستت هنوز دور علم بود روي خاك

اين خاطره براي ابد ماندگار شد

(محمد ناصري)


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، حضرت عباس (ع)
[ چهارشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۴ ] [ 23:41 ] [ ن ح ] [ ]
[ چهارشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۴ ] [ 22:58 ] [ ن ح ] [ ]

دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است

نازها از پسر خویش کشیدن سخت است


سر زانو کمکم کرد که پیدات کنم

ورنه کار از کمر خویش کشیدن سخت است


مشکل این است بغل کردن تو مشکل شد

تکه ها را به بر خویش کشیدن سخت است


خواستی این پدر پیر خضابی بکند

خون دل را به سر خویش کشیدن سخت است


نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم

خار را از جگر خویش کشیدن سخت است


گر چه چشمم به لب توست ولی لخته ی خون

از دهان پسر خویش کشیدن سخت است


تکه های جگرم هر طرفی ریخته است

همه را دور و بر خویش کشیدن سخت است


بِه، که از گردن من دفن تو برداشته شد

دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است

(علی اکبر لطیفیان)


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، حضرت علی اکبر (ع)
[ چهارشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۴ ] [ 22:43 ] [ ن ح ] [ ]

 

با سر ِنیزه تنت را چه به هم ریخته اند

ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند

 

سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند

این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند

 

وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی

سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند

 

تابه حالا نشده بود جوابم ندهی

وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند

 

چشم من تار شده به چه مداواش کنم

یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند

 

عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد

پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند

 

ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست

این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند

(علی اکبر لطیفیان)


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، حضرت علی اکبر (ع)
[ چهارشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۴ ] [ 22:29 ] [ ن ح ] [ ]

بر زانو آمده پسرش را صدا كند

شايد جراحت جگرش را دوا كند

 

 

گرچه جگر نداشت نگاهش كند ولي

بالين او نشسته پسر را صدا كند

 

 

لكنت گرفته پير ِ جوان مُرده حق بده

سخت است واژه يِ پسرم را ادا كند

 

 

آمد به پا بلند شود، خورد بر زمين

مجبور شد كه خواهر خود را صدا كند

 

 

كارش به التماس كشيده ولي چه سود

بايد حسين چند عبا دست و پا كند

 

 

مثل انار ِ دانه شده ريخت بر زمين

وقتي ز خاك خواست تنش را جدا كند

 

تا خيمه گاه جمع جوانان به خط شدند

شايد كه تكه تكه تنش جا به جا كند

 

 

تا ديد خواهر آمده شد غصه اش دوتا

حالا عزا گرفته چه سازد چه ها كند

 

 

كم نيست چشم خيره سر و شوم و بد نظر

اي كاش ميشد اينهمه لشگر حيا كند

 

 

ميكوشد از ميانِ تبرها و دشنه ها

حتي ز رويِ تيغ علي را سوا كند

 

 

درگير بود ساقه ي نيزه به سينه اش

راهي نبود تا گره يِ بسته وا كند

 

 

كتفش ز جايِ ضربِ تبر باز مانده است

هر ضربه آمده كه يكي را دوتا كند

 

 

بدجور دوخته اند سرش را به رويِ خاك

بايد شروع به كَندَنِ سر نيزه ها كند

 

 

مانند خاك رويِ زمين پخش شد تنش

طوري زدند آرزويِ بوريا كند

[ چهارشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۴ ] [ 22:25 ] [ ن ح ] [ ]

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست

باشد محل نده قسم مرتضی که هست

 

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست

چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

 

یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم

بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

 

از دردِ گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات

زینب نمرده شانه دارالشفا که هست

 

قربانیان خواهر خود را قبول کن

گیرم که نیست اکبر، تو طفل ما که هست

 

گفتی که زن جهاد ندارد برو برو

لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هست

 

خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش

تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست

 

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم

از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

 

گفتی که بی تو سر نکنم خب! نمی‌کنم

بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

 

 

محمد سهرابی

[ شنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۴ ] [ 23:44 ] [ ن ح ] [ ]
[ جمعه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۴ ] [ 22:35 ] [ ن ح ] [ ]
بر نیزه تکیه داد و سرش را بلند کرد
زحمت کشید و پلک تَرَش را بلند کرد

جِبریل را تَشَر زد و فرمود جمع کن
او هم ادب نِمود و پرش را جمع کرد

از لای دست و پای خلایق نگاه کرد
تا تل زینبیه سرش را بلند کرد

گفتا حسین هست نفس می کشد هنوز
تیغ دو پهلوی پدرش را بلند کرد

بر زانو ایستاد و سپس خورد بر زمین
جان جهان به نیمه نفس خورد بر زمین



موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، امام حسین (ع)
[ پنجشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۲ ] [ 12:28 ] [ ن ح ] [ ]

پرپر شدی چنان که ندانم پرت کجاست

این ابتدای توست ولی آخرت کجاست


تو تیرخورده ای؟نه,تو را تیر خورده است

ماندم میان تیغ و سنان پیکرت کجاست


اصلا همین که هست بجای تنت قبول

سر خدا برادر زینب سرت کجاست


پای حرامیان به خیامت رسیده است

ای غیرت خدا,علی اکبرت کجاست


درپشت خیمه نیزه روی خاک میزنند

تا تخ نما نگشته بگو اصغرت کجاست


از لحظه ای که گفت علیکن بالفرار

گم کرده ام,بیا تو بگو دخترت کجاست


*****


ناگه سری به نی به صدایی گرفته گفت

اینها همش فدای سرت معجرت کجاست؟


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، امام حسین (ع)
[ چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۲ ] [ 18:16 ] [ ن ح ] [ ]


دیدند چگونه دل ز علی اکبرش برید

دل از برادرش یل آب آورش برید


در پشت خیمه گریه کنان شاه کربلا

دیدند چگونه دل ز علی اصغرش برید


پا در رکاب و وقت وداع با مخدرات

دیدند حسین چگونه دل از دخترش برید


دیدند میان عرصه ی میدان ز خستگی

ریحانه ی رسول خدا آخرش برید


وقتی ز روی مرکب خود بر زمین فتاد

حیوان صفت رسید و به نیزه پرش برید


با تیر و تیغ و دشنه و شمشیر و کعب نی

هرکس رسید و تکه ای از پیکرش برید


ارباب بود و گودی گودال و تیغ تیز

الشمر جالس... نفس مادرش برید


از پای خود برای بریدن کمک گرفت

از گیسویش گرفت و نهایت سرش برید


ای وای من که در دل شب ساربان پست

انگشت را به نیت انگشترش برید


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، امام حسین (ع)
[ شنبه هجدهم آبان ۱۳۹۲ ] [ 23:37 ] [ ن ح ] [ ]

به خودش آمد و فهمید که چشمش تر بود

دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود



پسر دسته گلش را چو گل پرپر دید

هر طرف را که نظر کرد علی اکبر دید


 


مثل مه پاره ی افتاده به خاک است تنش

در هم آمیخته خون و بدن و پیرهنش


 


نه توانس بغل گیرد و نه بوسه زند

نه توانست بماند نه از او دل بکند

 



زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود

اربا اربا دل بابای علی اکبر بود


 


دشت مانده است وسواری که زمین گیر شده

تن صدچاک پسر دیده ،پدر پیر شده


 


ناله اش بین کف و هلهله ها گم شده بود

گریه اش مایه ی خندیدن مردم شده بود


 


ارتفاع بدنش تا به زمین کم شده بود

همه گفتند رکوع است ز بس خم شده بود

 

 


پسری مانده به خاک و پدری می نگرد

مانده حیران که چگونه بدنش را ببرد


 


چون که این چاک ترین جسم میان شهداست

مدد از کل جوانان بنی هاشم خواست


 


خوب شد بار دگر بوسه بر آن لب نگذاشت

ور نه می مرد از آن بوسه....که زینب نگذاشت

 


موضوعات مرتبط: مصیبت نامه، حضرت علی اکبر (ع)
[ دوشنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۲ ] [ 12:24 ] [ ن ح ] [ ]



‫کودکی با پای برهنه روی برف ها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد.

زنی در حال عبور بود که کودک را دید.

کودک را به داخل فروشگاه برد و برایش کفش و لباس خرید و گفت: "مواظب خودت باش."

کودک رو به زن کرد و گفت: "ببخشید خانوم شما خدا هستید؟"

زن گفت: "نه من یکی از بندگان خدا هستم."

کودک گفت : "میدانستم با او نسبتی دارید...

[ سه شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۲ ] [ 17:36 ] [ ن ح ] [ ]

زلفت ز پیچ و تاب فزونش طناب شد

یک حلقه ده که قلب گلوی من آب شد

 

یک قطره اشک بهر تو بحر طویل گشت

یک ذره از فضیلت تو صد کتاب شد

 

شمعم ز پیچ کوچه شبیخون ز باد خورد

یا رب حسین را برسان شب خراب شد

 

یحیی شدن چه داشت که عیسی شدن نداشت ؟

طشت آمد و فلک دلش از غصه آب شد

 

((دستم نمی رسد که دل از سینه بر کنم))

زیرا بلندی دل ما زان جناب شد

 

جولان چشم مست تو تیغ از سپر گرفت

جمعی هلاک گشته و جمعی جواب شد

 

تحویل سال سوختگان از محرّم است

یعنی حسین عید خدا انتخاب شد

 

عاشق چو مُرد گریه ز چشمش نمی رود

اشکم برای مجلس ختمم گلاب شد

 

                                     وقتی خدا به حشر بگوید چه داشتی

                                      سر بر کند حسین و بگوید حساب شد

[ دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ ] [ 18:58 ] [ ن ح ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

السلام علیک یا ابا عبدلله

یا لیتنی کنت معک فافوز معک

لینک های مفید
امکانات وب